شبا و روزا
شبا و روزا بی دلیل و بی حوصله سپری می شن ، انگیزه ی نداشته بی حوصلگی می آره و شهر سوخته خاطره ی هزارساله ی تاریخ رو برات مرور می کنه .
من یک ایرانیم با بی نهایت تاریخ و بی نهایت کمبود . روی خاکی زندگی می کنم که مشیری می گفت از آلودگی پاکه و اخوان عشق و ایمانش به این خاک در دو گیتی هم نمی گنجید ولی حالا با همه ی ارادتم به ایران دلم نمی خواد روی این خاک قدم بزنم ، دلم نمی خواد با حسرت به داریوش و کورش فکر کنم و غصه ی « دو قرن سکوت » رو بخورم .
من ساکن ایران هستم جایی که مولانا و فارابیش رو دارن ازمون می گیرن و زمین و آسمونش رو به نام دین سند به نام خودشون می زنن و به رسم همین دین و مذهب زندان می سازن و آزادی نداشته رو جار می زنن ... جایی که حقیقت ذبح شرعی می شه ...
روزا و شبا بی دلیل و بی حوصله سپری می شن و من دلیلی برای بودن و دیدن و نبودن و ندیدن ندارم ...

قصه ي روز و شب من سخني مختصر است * روز در خواب خيالاتم و شب تا به سحر بيدارم

Labels:


 لوگوي دوستان


 استاد اخوان ثالث

 خبرنامه





Powered by WebGozar